مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
پشت غـزل شکست و قـلم شد عـصای او هر جا که رفـت، رفـت قـلـم پا به پـای او بعدش نوشـت از غـم مـردی که میرسید هر شب به گوش سرد زمین، نالههای او مردی کـه در زمـانـۀ ارواح شـبپـرست خـورشید بود و حـبس شدن هم سـزای او زندانی عجـیب و شـگـفـتی که میشـدنـد، جلادها بــه شــیــفــتــگــی مــبــتــلای او نقشه شروع شد، دو سه روزی گذشت و زن ماند و حضور عرشی و حُجب و حیای او پر شد تمام روح زن از سوز، ضجّه، زجر از نـاله، نـالـه، نــالـه و از هــایهــای او پس در خودش شکست و شکست و شکست و گفت: هر که تو نشکـنیش و نـسازیش، وای او! آن قدر روح خاکی زن در خودش گداخت تا که طـلای نـاب شـد از کـیـمـیـای او... |